شايد يادگيري زبان انگليسي مهمترين گام در ارتقاء کيفيت زندگي شما باشد.
آيا هيچ فکر کردهايد که دسترسي به اطلاعاتي که ديگران از آن بيبهرهاند، چقدر ميتواند جالب باشد؟ يا صحبت کردن با افراد جالبي که ديگران نميتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند؟ يا تحت تأثير قرار دادن اطرافيانتان هر موقع که دهانتان را باز ميکنيد؟ و يا پشت سر گذاشتن ديگران با جهشهاي بزرگي که در شغلتان برميداريد؟
شما ميتوانيد به همه اينها برسيد، اگر خوب انگليسي صحبت کنيد.
دسترسي به اطلاعات
شما به چه چيزي علاقمند هستيد؟ علوم؟ موسيقي؟ کامپيوتـر؟ سلامتي؟ تجـارت؟ ورزش؟ رسانههـاي امروز – از قبيـل اينترنت، تلويزيون و مطبوعـات – دسترسي تقريباً نامحدودي را به اطلاعات پيرامون موضوعات مورد علاقهتان فراهم کرده است. فراموش نکنيد که ما در عصر اطلاعات زندگي ميکنيم.
تنها يک مشکل وجود دارد: بيشتر اين اطلاعات به زبان انگليسي است.
در اينجا چند مثال از اطلاعاتي که اگر انگليسي بلد باشيد ميتوانيد از آنها استفاده کنيد، بيان ميشود:
بيشتر صفحات وب. بيش از يک ميليارد (1.000.000.000) صفحه اطلاعات در اينترنت وجود دارد! اين شگفتانگيز است که تنها با ياد گرفتن يک زبان، به خيل عظيمي از اطلاعات در پهنه اينترنت دسترسي پيدا ميکنيد.
کتابها – در هر موضوعي، از سرتاسر جهان. شما ميتوانيد کتابهايي با نويسندگان آمريکايي يا بريتانيايي بخوانيد، و نيز کتابهاي ترجمه شده از زبانهاي ديگر. به هر موضوعي که علاقمند باشيد، ميتوانيد چيزي به انگليسي درباره آن پيدا کنيد.
مطبوعات. فقط مجلهها و روزنامههاي انگليسي زبان هستند که به راحتي در هر کجاي جهان يافت ميشوند. شما براي پيدا کردن مجلههايي مانند تايم يا نيوزويک مجبور نيستيد خيلي وقت صرف کنيد.
علوم. زبان انگليسي کليـد دنيـاي علم و فنآوري است. حـدود 95% مقـالات علمي منتشر شده، به زبان انگليسي است کـه تنها حدود 50% از آنها مربوط بـه کشورهاي انگليسيزبان (مانند آمريکا و انگلستان) ميباشد.
گزارشات خبري. شبکههاي تلويزيوني بينالمللي از جمله BBC و CNN را در نظر بگيريد. آنها خبرها را بسيار سريعتر و حرفهايتر منتشر ميکنند.در هر کجاي دنيا شما ميتوانيد به آنها دسترسي داشته باشيد.
گفتگو با ديگران
انگليسي را ميتوان «زبان گفتگو» ناميد. چرا؟ چون به نظر ميرسد همه مردم جهان پذيرفتهاند که براي گفتگو و ارتباط با يکديگر از زبان انگليسي استفاده کنند.
حدود يک و نيم ميليارد (1.500.000.000) نفر در جهان ميتوانند به انگليسي صحبت کنند. يک ميليارد نفر ديگر هم مشغول فراگيري آن هستند.
تقريباً همه کنفرانسها و مسابقات بينالمللي به زبان انگليسي برگزار ميشود. به عنوان مثال رقابتهاي المپيک يا جام جهاني فوتبال را در نظر بگيريد.
سياستمداران کشورهاي مختلف از زبان انگليسي براي برقراري ارتباط با يکديگر استفاده ميکنند. انگليسي، زبـان اصلي سازمانهايي از قبيـل سازمـان ملل متـحد (UN)، نـاتـو (NATO) و... ميباشد.
اگر شما بتوانيد به انگليسي صحبت کنيد، قادر خواهيد بود:
با مردمان سراسر جهان ارتباط برقرار کنيد. مثلاً ميتوانيد عقايد و نظراتتان را در گروههاي تبادل نظر اينترنتي بيان کنيد. به افراد مورد علاقهتان ايميل ارسال کنيد و درباره زندگي و فرهنگشان اطلاعات کسب کنيد.
راحتتر سفر کنيد. به هر کجا که سفر ميکنيد ميتوانيد با ديگران ارتباط برقرار کنيد – انگليسي در بيش از 100 کشور جهان مورد استفاده قرار ميگيرد. ميتوانيد آدرس بپرسيد، با افراد مکالمه کنيد، يا... کمک بخواهيد. کسي چه ميداند، شايد روزي زبان انگليسي جان شما را نجات دهد!
پيشرفتهاي شغلي
اگر خواهان شغل خوبي در زمينههاي تجاري يا علمي هستيد، از پشت ميز کارتان بلند شويد و همين حالا به فراگيري انگليسي مشغول شويد!
دانستن انگليسي به شما اجازه ميدهد که:
عبارت «مسلط به زبان انگليسي» را در رزومه (=خلاصه شرح حال و سوابق) خود درج کنيد. بدين ترتيب شانس خود را براي بدست آوردن شغل بهتر و کسب درآمد بيشتر، افزايش ميدهيد.
دانش فني خود را افزايش دهيد. انگليسي زبان فنآوري است، مخصوصاً فنآوريهاي تراز بالايي مانند علوم کامپيوتر، ژنتيک و پزشکي. اگر ميخواهيد درباره اين علوم مطالعه کنيد، احتمالاً مجبور خواهيد شد از منابع انگليسي استفاده کنيد.
يک تاجر بينالمللي باشيد. ايـن بسيار واضح اسـت. تجـارت بينالمللي تنها بـا زبان انگليسي ميسر ميشود. يادتان باشد که در دهکده جهاني به سر ميبريد. بنابراين اگر ميخواهيد نقشي ايفا کنيد، بايد انگليسي بلد باشيد – تا بتوانيد با تجار ديگر ارتباط داشته باشيد، در کنفرانسها و همايشها شرکت کنيد، روزنامهها و مجلات تجاري بخوانيد و....
دانشجوي و محقق بهتري باشيد. ميتوانيد با دانشمندان کشورهاي ديگر مکاتبه کنيد. در همايشهاي بينالمللي شرکت کنيد و با مطالعه مجلات و کتب، از يافتههاي جديد علمي با خبر شويد.
ياد گرفتن انگليسي آسان است
انگليسي نه فقط مفيدترين زبان دنياست، بلکه يکي از آسانترين زبانها براي يادگيري و استفاده محسوب ميشود:
الفباي ساده – هيچ نماد يا نشانه خاصي از قبيل ä يا é وجود ندارد.
حالت جمع آسان – فقط کافي است يک s (يا es) به انتهاي يک اسم اضافه شود. (one car, two cars)
کوتاهي کلمات – اغلب کلمات اصلي کوتاه هستند: run, work, big, go, man و.... کلمات طولانيتر هم غالباً کوتاه ميشوند: fridge=refrigerator, os=operating system.
انگليسي همه جا يافت ميشود: دسترسي به تلويزيون، موسيقي، وبسايتها و مجلات انگليسي زبان بسيار راحت است. شما مجبور نخواهيد بود فقط از چند کتاب خستهکننده آموزشي استفاده کنيد. ميتوانيد همزمان هم انگليسي بياموزيد و هم از آن استفاده کنيد. بديهي است که بدين ترتيب اشتياق شما براي يادگيري افزايش مييابد.
بسياری از مشکلاتی تلفظی که زبانآموزان با آنها مواجه هستند در نتيجه استفاده غلط از اصواتی است که در زبان مادری خود به کار ميبرند. بنابراين مشکلات تلفظی که شما از آن رنج ميبريد احتمالاً مشابه مشکلاتی است که ديگر زبانآموزان «هم زبان» شما هم با آن مواجه هستند. وقتی يک انگليسيزبان بومی (native) به شما ميگويد که شما (بعنوان مثال) لهجه روسی يا چينی داريد، در واقع اين نکته را تأييد ميکند. بسياری از برنامههای کاهش لهجه بر اساس تحقيقاتی است که اصوات خاصی را که هر گروه زبانی (مثلاً فرانسوي، چيني، اسپانيايي، ژاپنی و ...) موقع ادای کلمات انگليسی دارد، مشخص ميکنند. بعنوان مثال 70% اسپانيايي زبانها در تلفظ صدای /st/ در کلمه stick مشکل دارند در حاليکه چينی زبانها هيچ مشکلی در تلفظ آن ندارند. نکتههای زير به شما کمک ميکنند که تأثير زبان مادری خود بر انگلیسیتان را کاهش دهيد.
به حرکات دهان انگلیسی زبانان (native) دقت کنيد.
موقع تماشای برنامههای زبان اصلی به حرکات دهان گوينده خوب دقت کنيد. آنچه که ميگويد را تکرار کنيد و لحن صدای او را تقليد کنيد.
شمرده صحبت کنيد.
تا وقتی که لحن و اصوات انگليسی را بخوبی فرا نگرفتهايد، شمرده صحبت کنيد. اگر شما سريع و با لحن و تلفظ غلط صحبت کنيد، انگليسی زبانها در فهميدن آنچه که ميخواهيد بگوييد مشکل پيدا خواهند کرد. همچنين اگر شما به «اشتباه صحبت کردن» خود ادامه دهيد، اين اشتباهات در ذهن شما ماندگار خواهند شد.
از ديکشنری استفاده کنيد.
با علائم فونتيک ديکشنری خود آشنا باشيد و تلفظ صحيح کلماتی را که ادای آنها برای شما دشوار است در آن جستجو کنيد.
از ديگران کمک بگيريد.
يک فهرست از کلماتی که تلفظ آنها برای شما دشوار است، تهيه کنيد و از يک دوست انگليسی زبان (native) بخواهيد آنها را برای شما تلفظ کند. خوب است صدايش را ضبط کنيد و بعداً به آن گوش دهيد و خودتان هم آن را تکرار کنيد. اگر چنين دوستی نداريد ميتوانيد از نرم افزارهايی که کلمات را با صدای ضبط شده انسان ادا ميکنند استفاده کنيد. (برای اين منظور ميتوانيد از نرمافزار Pronunciation Power و يا ديکشنري گوياي لانگمن استفاده نماييد.)
به کتابهای نواردار گوش دهيد.
با تهيه کتابهايی که دارای يک نوار يا سیدی صوتی هستند ميتوانيد در يک زمان هم بخوانيد و هم گوش کنيد. بخشهايی از کتاب را با صدای بلند بخوانيد و صدای خودتان را ضبط کنيد. صدای خودتان را با گوينده اصلی مقايسه کنيد و سعی کنيد اشتباهاتتان را اصلاح کنيد.
به پسوندهای s و ed دقت کنيد.
تلفظ صحيح کلماتی که به s و ed ختم ميشوند را ياد بگيريد. مثلاً s- ياes- را در نظر بگيريد. اين پسوند گاهی صدای /S/ ميدهد (مثلاً در eats)، گاهی صدای /Z/ ميدهد (مثلاً در plays) و گاهی هم صدای /IZ/ ميدهد (مثلاً در washes). (برای فراگيری نحوه تلفظ صحيح اين قبيل کلمات اينجا را کليک کنيد.)
با صدای بلند انگلیسی بخوانيد.
هر روز به مدت 15 تا 20 دقيقه يک متن انگليسی (مثلاً يک کتاب داستان) را با صدای بلند بخوانيد. اين به شما کمک ميکند که آن دسته از عضلات دهان را که برای انگليسی صحبت کردن به کار ميآيند، تقويت کنيد. تحقيقات نشان ميدهد که برای صحبت کردن يک زبان جديد حدود سه ماه تمرين روزانه مورد نياز است تا عضلات دهان (برای آن زبان خاص) تقويت شوند.
(«آموزش مکالمه انگليسي نصرت در 90 روز» با وقفه کوتاهی که بين کلمات و جملات ايجاد ميکند اين فرصت را برای شما فراهم ميکند که آنها را تکرار کرده و مهارت تلفظ خود را تقويت نماييد.)
صدای خودتان را گوش کنيد.
صدای خودتان را ضبط کنيد و برای يافتن اشتباهات تلفظی خود به آن گوش دهيد. اين يک تمرين بسيار عالی است، زيرا اين به شما کمک میکند از اشتباهاتی که دائماً مرتکب ميشويد آگاه شويد.
صبور باشيد.
شما میتوانيد نحوه صحبت کردن خود را بهبود بخشيد، ولی اين «يک شبه» بدست نميآيد. مردم اغلب به دنبال کسب نتيجه فوری هستند و به همين دليل خيلی زود دلسرد میشوند و از تلاش دست برمیدارند.
A computer is a machine with an intricate network of electronic circuits that operate switches or magnetize tiny metal cores .
يك كامپيوتر يك ماشين با شبكه پيچيده اي از مدارات الكترونيكي است كه با سوويچها يا هسته هاي فلزي كوچك عمل ميكنند .
The switches like the cores , are capable of being in one of two possible states , that is , on or off ; magnetized or demagnetized .
.
سوئيچها مانند هسته ها توانايي بودن در دو حالت ممكن كه روشن ( مغناطيس شده ) و خاموش ( مغناطيس نشده ) را دارند .
The machine is capable of storing and manipulating numbers , letters, and characters.
يك ماشين توانايي ضبط و دستكاري اعداد و حروف و كاراكترها را دارد .
The basic idea of a computer is that we can make the machine do what we want by inputting signals that turn certain switches on and turn others off ,or that magnetized or do not magnetize the cores .
.
هدف اساسي يك كامپيوتر انستكه ميتوانيم اين ماشين را طوري درست كنيم كه چيزي را كه ميخواهيم توسط وارد كردن سيگنالهايي كه سوئيچهاي مشخصي راروشن و ديگرسوئيچها را خاموش ميكند انجام دهد يا انكه هسته ها را مغناطيسي كند يا غير مغناطيسي كند
[2] The basic job of computers is the processing of information .
وظيفه اصلي كامپيوترها پردازش اطلاعات است .
For this reason , computers can be defined as devices which accept information in the form of instructions called a program and characters called data , perform mathematical and or logical operations on the information and then supply results of these operations .
. باين دليل كامپيوترها ميتوانند دستگاههايي كه اطلاعات را به صورت دستورالعملهايي كه برنامه ناميده ميشوند و كاراكترهايي كه داده ناميده ميشوند و انجام دادن عمليات محاسباتي و منطقي روي اطلاعات و سپس فراهم كردن نتايج اين عمليات شناسايي شوند( تعيين شوند) .
The program or part of it which tells the computers what to do and the data , which provide information needed to solve the problem, are kept inside the computer in a place called memory .
برنامه يا بخشي از ان كه به كامپيوتر ميگويد چه بكند و داده اي كه اطلاعات لازم براي حل مسايل را فراهم ميكند داخل كامپيوتر در محلي بنام حافظه نگهداري ميشوند .
[3] Computers are thought to have many remarkable powers .
كامپيوترها پنداشته ميشوند كه دارا توانايي هاي قابل توجهي هستند .
However , most computers, whether large or small have three basic capabilities .
بهرحال بيشتر كامپيوترها چه بزرگ چه كوچك سه توانايي اساسي دارند .
First , computers have circuits for performing arithmetic operations , such as : addition , subtraction , division, multiplication and exponentiation .
اول . كامپيوترها مداراتي براي اجراي عمليات محاسباتي دارند : مانند : جمع تفريق تقسيم ضرب وبتوان رساندن .
Second , computers have a means of communicating with the user .
دوم . كامپيوترها وسايلي براي ارتباط با كاربر دارند .
After all , if we couldn’t feed information in and get results back , these machines wouldn’t be of much use .
بعد از همه اينها اگر نميتوانستيم اطلاعات لازم را وارد كنيم (تغذيه) و نتايج را بگيريم اين ماشينها نميتوانستند زياد مورد استفاده قرار بگيرند .
However , certain computers ( commonly minicomputers and microcomputers ) are used to control directly things such as robots , aircraft navigation systems , medical instruments , etc .
بهرحال كامپيوترهاي مشخص ( عرفا كامپيوترهاي كوچك و ريزكامپيوترها ) براي كنترل راهنمايي چيزهايي مانند روباتها سيستمهاي هدايت هوانوردها و تجهيزات پزشكي استفاده ميشوند .
[4] Some of the most common methods of inputting information are to use punched cards magnetic tape , disks , and terminals .
.
بعضي از معمولترين روشهاي ورود اطلاعات استفاده از كارتهاي پانچ نوارهاي مغناطيسي و ديسكها و ترمينالها هستند .
The computer’s input device ( which might be card reader , a tape drive or disk drive , depending on the medium used in inputting information ) reads the information into the computer .
دستگاه ورودي كامپيوتر ( كه ممكن است كارتخوان , درايو نوار يا ديسك درايو باشد بسته به واسطه اي كه در ورود اطلاعات است ) اطلاعات را به داخل كامپيوتر ميخواند ( ميريزد) .
For outputting information , two common devices used are a printer which prints the new information on paper , or a CRT display screen which shows the results on a TV-like screen .
براي خروجي دهي اطلاعات دو وسيله معمول استفاده ميشود يك پرينتر كه اطلاعات جديد را روي صفحه چاپ ميكند يا يك صفحه نمايش CRT كه نتايج را روي يك صفحه تلويزيون نمايش ميدهد .
[5] Third , computers have circuits which can make decisions .
. سوم , كامپيوترها مداراتي كه ميتوانند تصميم بگيرند دارند .
The kinds of decisions which computer circuits can make are not of the type : ‘Who would win a war between two countries?’ or “Who is the richest person in the world?’
.
انواع تصميماتي كه مدارات كامپيوتر ميگيرند از نوع زير نيستند: چه كسي جنگ بين دو كشور را برنده ميشود ؟ يا چه كسي ثروتمندترين فرد جهان است ؟
Unfortunately , the computer can only decide three things, namely : Is one number less than another ? Are two numbers equal ? and, Is one number greater than another ?
متاسفانه كامپيوتر ميتواند تنها در سه چيز تصمص گيري كند : بطورمثال : آيا يك عدد كوچكتر از ديگري است ؟ آيا دو عدد مساوي هستند ؟ و آيا يك عدد بزرگتر ازديگري است ؟
[6] A computer can solve a series of problems and make hundreds , even thousands , of logical decisions without becoming tired or bored .
. يك كامپيوتر ميتواند يك سري از مشكلات را حل كند و صدها حتي هزارها تصميمات منطقي را بدون انكه خسته شود يا كسل شود درست كند .
It can find the solution to problem in fraction of the time it takes a human being to do the job .
.
آن ميتواند حل مساله را در يك خرده زماني پيدا كند كه بشر براي انجام كار ميگيرد .
A computer can replace people in dull routine , tasks , but it has no originality ; it works according to the instructions given to it and cannot exercise any value judgments .
.
يك كامپيوتر ميتواند مردم را در روالهاي كندي قرار دهد اما به طور اصالتا ابتكاري ندارد ; ان مطابق دستورالعملهاي داده شده به ان كار ميكند و نميتواند هيچ فعاليت داراي ارزش قضاوتي را انجام دهد .
There are times when a computer seems to operate like a mechanical ‘brain’ , but its achievements are limited by the minds of human beings .
زمان زيادي وجود دارد كه كامپيوتر زماني شبيه يك مغز مكانيكي عمل كند اما پيروزيها ان محدود به تفكرات بشري است
A computer cannot do anything unless a person tells it what to do and gives it the appropriate information ; but because electric pulses can move at the speed of light , a computer can carry out vast numbers of arithmetic-logical operations almost instantaneously .
يك كامپيوتر نميتواند هيچ كاري انجام دهد مگر انكه يك شخص به ان بگويد كه چه كند و به ان اطلاعات مناسب را بدهد اما بدليل پالسهاي الكتريكي ميتواند در سرعت نور حركت كند يك كامپيوتر ميتواند تعداد زيادي از عمليات محاسباتي منطقي را تقريبا فورا انجام دهد .
A person can do everything a computer can do , but in many cases that person would be dead long before the job was finished .
. يك انسان ميتواند هر چيزي كه كامپيوتر ميتواند انجام دهد را انجام دهد اما در بسياري موارد همان شخص ميميرد قبل از انكه كار طولاني تمام شود .
A small crack appeared On a cocoon. روزي سوراخ كوچكي در يك پيله ظاهر شد.
------------ --------- -
A man sat for hours and watched
Carefully the struggle of the butterfly
To get out of that small crack of cacoon.
شخصي نشست و ساعت ها تقلاي پروانه براي بيرون آمدناز سوراخ كوچك پيله را تماشا كرد.
------------ --------- -
Then the butterfly stopped striving
آن گاه تقلاي پروانه متوقف شد
------------ --------- - It seemed that shewas exhausted and couidnot go on trying.
و به نظر مي رسيدكه خسته شده،و ديگر نمي تواند به تلاشش ادامه دهد.
------------ --------- - The man decided to helpthe poor creature. He widened the crack by scissors.
آن شخص مصمم شد به پروانه كمك كندو با برش قيچي سوراخ پيله را گشاد كرد. The butterfly cameout of cocoon easily, but her body wasTiny and her wings werewrinkled.
پروانه به راحتي از پيله خارج شد،اما جثه اش ضعيف و بال هايش چروكيده بودند. ------------ --------- -
The man continued watching the butterfly.
آن شخص به تماشاي پروانه ادامه داد
------------ --------- - He expected tosee her wings become her body. But it did nothappen!
.او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحكم شودو از جثه ي او محافظت كند.اما چنين نشد!
------------ --------- -
As amatter of fact,the butterfly to crawl onThe ground for the rest of herlife, For she could never fly.
در واقع پروانه ناچار شد همه ي عمر را روي زمين بخزدو هر گز نتوانست با بال هايش پرواز كند.
------------ --------- -
The kind man did not realize that God had arranged thelimitation of cocoon.
And also the struggle for butterfly to get out ofit
آن شخص مهربان نفهميد كه محدوديت پيله و تقلا براي خارج شدن از سوراخ ريزآن را خدا براي پروانه قرار داده بود
------------ --------- - so that a certain fluid could be discharged from herbody to enableher to fly afterward.
،تا به آن وسيله مايعي از بدنش ترشح شودو پس از خروج از پيله به او امكان پرواز دهد.
------------ --------- -
Sometimes struggling isthe only thing we need to do .
گاهي اوقات در زندگي فقط به تقلا نياز داريم.
------------ --------- -
IfGod had provided us with n easy life to live without any difficulties, Thenwe become strong,and could not fly.
اگر خداوند مقرر مي كردبدون هيچ مشكلي زندگي كنيم،فلج مي شديم ،به اندازه ي كافي قوي نمي شديم و هرگز نمي توانستيم پرواز كنيم.
------------ --------- -
I asked for strength,andHe provided mewith enough difficultiesTo become strong. من نيرو خواستم و خداوند مشكلاتي سر راهم قرار داد، تا قوي شوم.
------------ --------- -
I asked forknowledge and He provided me
من دانش خواستم و خداوند مسايلي براي حل كردن به من داد
------------ --------- -
Iasked for prosperity and promotion, and He provided me with abilitytothink and hands to work.
من سعادت و ترقي خواستم و خداوند به منقدرت تفكر و زور بازو داد تا كار كنم.
------------ --------- - I asked for bravery ,nd He providedMe withabstacles to overcome
من شهامت خواستم و خداوند موانعي سر راهم قرار داد،تا آنها را از ميان بردارم.
------------ --------- -
I asked for motivation,and He showed me eople who needed help.
من انگيزه خواستم و خداوند كساني را به من نشان داد كه نيازمند كمك بودند.
------------ --------- -
Iasked for love and He provided me with opportunityTo give love toothers.
من محبت خواستم و خداوند به من فرصت داد تا به ديگران محبت كنم.
------------ --------- -
I did not get what I wanted….. ButI was provided withwhat I needed.
«من به آنچه خواستم نرسيدم...اما آنچه به آن نياز داشتم ،به من داده شد.»
------------ --------- - Donot worry,fightWith difficulties and be sureThat you canprevail over them.
نترس با مشكلات مبارزه كن و بدان كه مي تواني بر آنها غلبه كني.
On a dark desert highway, cool wind in my hair
Warm smell of colitas, rising up through the air
Up ahead in the distance, I saw a shimmering light
My head grew heavy and my sight grew dim
I had to stop for the night
There she stood in the doorway;
I heard the mission bell
And I was thinking to myself,
this could be heaven or this could be hell
Then she lit up a candle and she showed me the way
There were voices down the corridor,
I thought I heard them say...
Welcome to the hotel california
Such a lovely place
Such a lovely face
Plenty of room at the hotel california
Any time of year, you can find it here
Her mind is tiffany-twisted, she got the mercedes bends
She got a lot of pretty, pretty boys, that she calls friends
How they dance in the courtyard, sweet summer sweat.
Some dance to remember, some dance to forget
So I called up the captain,
please bring me my wine
He said, we havent had that spirit here since nineteen sixty nine
And still those voices are calling from far away,
Wake you up in the middle of the night
Just to hear them say...
Welcome to the hotel california
Such a lovely place
Such a lovely face
They livin it up at the hotel california
What a nice surprise, bring your alibis
Mirrors on the ceiling,
The pink champagne on ice
And she said we are all just prisoners here, of our own device
And in the masters chambers,
They gathered for the feast
The stab it with their steely knives,
But they just cant kill the beast
Last thing I remember, I was
Running for the door
I had to find the passage back
To the place I was before
relax, said the night man,
We are programmed to receive.
You can checkout any time you like,
But you can never leave!
*************************************************
هتل کالیفرنیا
در یک بزرگراه صحرایی تاریک ، نسیم خنک در موهایم
رایحه گرم در هوا می پیچد
روبرویم در دور دست ، نوری را دیدم که سوسو میزد
سرم سنگین و سوی چشمانم ضعیف شد
ناچار بودم شب را در جایی توقف کنم
کسی آنجا جلوی در ایستاده بود
صدای زنگی را شنیدم و با خود فکر میکردم
این میتواند جهنم یا بهشت باشد
بعد او شمعی را روشن کرد و راه را به من نشان داد
در راهرو صدا هایی می آمد
که فکر میکردم میگویند:
به هتل کالیفرنیا خوش آمدی
چه مکان دوست داشتنی ای
چه چهره دوست داشتنی ای
اتاقهای زیادی در هتل کالیفرنیا وجود دارد
هر زمان از سال میتوانی آنرا اینجا بیابی
ذهن او همچون پارچه توری بهم ریخته است
و خمیدگیهای مرسدس را دارد
پسرهای خوش قیافه ای بودند که آنها را دوست مینامیدشان
آنها چگونه در حیاط میرقصیدند ، عرق ریزی شیرین تابستان
بعضی رقصها برای در یاد ماندن، بعضی رقصها برای فراموشی
پس کاپیتان را صدا زدم
لطفا برایم مشروب بیاورید
او گفت ما آن شراب را از سال ۱۹۶۹ تا حالا نداشته ایم
و همچنان آن صداها از دور دست ندا میدهندو در میانه های شب بیدارت میکنند
تا صدایشان را بشنوی که میگویند....
به هتل کالیفرنیا خوش آمدی
چه مکان دوست داشتنی ای
چه چهره دوست داشتنی ای
آنها در هتل کالیفرنیا زندگی میکنند
اشتباهت چه سورپریز جالبی را به ارمغان آورده
آینه های روی سقف
شامپاین صورتی صورتی با یخ
و او گفت همه ما اینجا زندانی عقایدمان هستیم
آنها در تالار های ارباب برای جشن جمع شده بودند
و با چاقو های فلزیشان ضربه میزدند
ولی نتوانستند اهریمن را از پا در بیاورند
آخرین چیزی که بیاد می آورم
در حال دویدن بسوی در بودم
برای پیدا کردن راهی برای برگشت
به جایی که قبلا بودم
که نگهبان شب گفت : آرام باش
ما برای پذیرایی برنامه ریزی کرده ایم
میتوانی هر وقت خواستی تسویه حساب کنی
ولی هیچ وقت نمیتوانی اینجا را ترک کنی
افعال کمکی یا معین (auxiliary verbs) معمولاً قبل از یک فعل دیگر (فعل اصلی) در جمله قرار میگیرند و کارشان کمک به فعل اصلی جمله در تشکیل عبارات فعلی میباشد.
افعال کمکی را میتوان به دو دسته تقسیم نمود:
افعال کمکی اصلی
be, have, do
افعال کمکی وجهی
must
ought to
used to
shall
should
may
might
can
could
will
would
ویژگیهای افعال کمکی
الف) افعال کمکی اصلی
حالت سوم شخص مفرد (-s form)، گذشته ساده و اسم مفعول (قسمت سوم فعل) آنها نامنظم (بی قاعده) است:
past participle
past tense
-s form
be:
have:
do:
been
had
done
was / were
had
did
is
has
does
ب) افعال کمکی وجهی
1- در حالت سوم شخص مفرد (بر خلاف افعال معمولی) -s نمیگیرند:
She can play the piano quite well. (not: She cans ...)
He must work harder. (not: He musts ...)
2- در جملات پرسشی و منفی، از فعل کمکی دیگری استفاده نمیکنند:
What would you buy if you won the lottery?
(not: What did you would buy ...)
3- هیچگاه to بعد از آنها قرار نمیگیرد (به استثنای ought to و used to):
You should phone the police immediately. (not: you should to phone ...)
4- هیچگاه -ed یا -ing نمیگیرند:
musting, musted
5- هیچگاه با همدیگر به کار برده نمیشوند:
I might could wash the car.
قابلیت های مختلف افعال کمکی
1- برای منفی کردن یک جمله کافی است پس از فعل کمکی، not اضافه کنید و یا از حالت مخفف آن استفاده کنید:
She will come → She will not (won't) come.
2- برای پرسشی کردن یک جمله، فعل کمکی را قبل از فاعل جمله قرار دهید:
She will come → Will she come?
3- گاهی میتوان فعل اصلی پس از فعل کمکی را حذف کرد به شرط آنکه معنی آن (با توجه به شرایط) واضح باشد:
'Will she come tonight?' 'No, she can't.' (='she can't come.')
'I've never been to China. Have you?'
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
جملات شرطي نوع اول
از جملات شرطي نوع اول براي بيان يک شرط (يا موقعيت) ممکن و يک نتيجه محتمل در آينده استفاده ميشود.
if
حال ساده
will/won't
مصدر بدون to
if
I work hard,
I will
pass my exams.
If I find your watch, I will tell you. (.اگر ساعت شما را پيدا کنم به شما خواهم گفت)
If we leave now, we'll catch the 10.30 train.
(اگر حالا حرکت کنيم به قطار ساعت 10:30 ميرسيم)
If I see him, I'll tell him the news. (.اگر او را ببينم خبرها را به او خواهم گفت)
You'll get wet if you don't take an umbrella. (.اگر چتر نبري خيس خواهي شد)
علاوه بر will ميتوان از should ،must ،can ،might ،may و غيره نيز استفاده کرد که در اين صورت معني آن کمي فرق خواهد کرد:
oIf you pull the cat's tail, it may scratch you.
(اگر دم گربه را بکشي ممکن است تو را چنگ بزند )
oYou should eat less rice if you want to lose weight.
(اگر ميخواهي وزن کم کني بايد کمتر برنج بخوري)
جملات شرطي نوع دوم
از جملات شرطي نوع دوم براي بيان يک شرط يا موقعيت غير واقعي يا غير ممکن و نتيجه محتمل آن در زمان حال يا آينده بکار ميرود. در واقع در اين نوع جملات حال يا آيندهاي متفاوت را تصور ميکنيم.
if
گذشته ساده
would ('d)
would not (wouldn't)
مصدر بدون to
if
I had more money, I
would ('d)
buy a new car.
if
you lived in England, you
would ('d)
soon learn English.
چند مثال ديگر:
If he needed any money, I'd lend it to him. (But he doesn't need it)
(اگر به پول احتياج داشت به او قرض ميدادم)
If I had more time, I'd help you. (اگر وقت بيشتري داشتم به شما کمک ميکردم)
If I were* a rich man, I'd buy an expensive car.
(اگر ثروتمند بودم يک ماشين گرانقيمت ميخريدم)
I wouldn't accept the job (even) if they offered it to me.
(اگر آن کار را به من پيشنهاد ميکردند هم قبول نميکردم)